دکتر امید ملکی سعید ابادی
عضو هیات علمی گروه پژوهشی اندیشه و قلم
حملات سالهای اخیر به زیرساختهای فیزیکی – انسانی هستهای و نظامی ایران – که اغلب با کمک شبکهای از عوامل داخلی و نفوذی با برنامه ریزی و هدایت اسرائیل انجام شد – تنها بخشی از تصویری بزرگ تر است. وجود شواهد متعدد از لبنان، سوریه، عراق و حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس نشان میدهد که اسرائیل ساختارهایی از «سلولهای خفته» در سراسر منطقه فعال کرده است که در لحظه مقتضی فعال میشوند و به اهداف خود ضربات مهلک می زنند. سلولهای خفته دیگر خواب نیستند، بیدار شده اند و گام به گام نظم امنیتی منطقه را به گروگان گرفتهاند. آنچه اسرائیل در ایران انجام داد، تمرینی بود برای آنچه ممکن است فردا در کویت، قطر یا حتی ریاض تکرار شود.
اسرائیل امروز نوعی مهندسی «تروریسم اطلاعاتی فراملی» را صرفا علیه دشمنان رسمی اش به کار نمی بندد بلکه ساختارهای امنیتی تمامی کشورهای منطقه را هدف این نفوذ بالقوه قرار داده است تا جایی که هیچ کشوری از تهدیدات سایه گون رژیم مصون نمانده است آنجایی که با پیادهسازی عملیاتهایی مانند ترور از طریق سلولهای نفوذ، خرابکاری زیرساختی، و حملات سایبری، نشان داده است که مرزهای دشمنی برای او دیگر صرفا روی نقشه ها ترسیم نمیشوند و او همه امنیت را نشانه می رود آنجایی که در منطقه عملیاتی، همزمان از آسمان (پهپاد)، زیر زمین (نفوذ اطلاعاتی)، و صفحهکلید (جنگ سایبری) حمله میکند.
به نظر می رسد برای پیشگیری از این «تهدید نامتقارن اما همگانی» ساختارهای امنیت منطقه ای باید بیش از پیش جدی گرفته شوند چرا که همان ابزاری که دیروز در لبنان به کارگرفته شد امروزعلیه ایران استفاده شده است و بدیهی است که فردا در بزنگاه بعدی علیه دیگر دولتهای منطقه به کار گرفته خواهد شد تا جایی که کشورهایی مانند عمان، کویت، قطر و حتی عربستان سعودی که خود را از خطر دور میدانستند، اکنون دریافتهاند که در برابر عملیات اطلاعاتی سلول های ترور خفته اسرائیل در درون مرزهای ملی شان – چه سایبری و چه فیزیکی – حتما آسیب پذیری قابل ملاحظه ای دارند.اگر دیروز نفوذ امنیتی یک گزینه بود، امروز واقعیت است، و فردا تبدیل به مهم ترین بحران امنیتی منطقهای خواهد شد. به نظر می رسد در چنین شرایطی مهم ترین راه ماندگاری، «همزیستی امنیتی» است.
امنیت دیگر نه سرزمینی است، نه صرفا نظامی بلکه ترکیبی است از حافظه اطلاعاتی، اعتماد سیاسی و مشارکت منطقه ای و در جهانی که قدرت ها از ابزارهای امنیتی برای شکل دهی به نظم منطقهای استفاده میکنند، مهم ترین راه حفظ ثبات، کنار گذاشتن رقابت های بی نتیجه و آغاز گفتگوهای امنیتی است.
در شرایط فعلی با جنگ سرد جدیدی که در منطقه شکل گرفته (اما اینبار نه میان ارتش ها، بلکه میان شبکه های اطلاعاتی، الگوریتم ها و سلول های بی نام و پنهان ترور) به نظر زمان آن رسیده است تا کشورهای خاورمیانه بالاخره گامی در مسیر بلوغ امنیتی در زیست بوم جدید پیچیده امنیتی خود بردارند وگر نه، باید منتظر تهدیداتی باشند که دیگر نه انتخابی بلکه حتمیاند. این امر درباره ایران صادق تر از بقیه کشورهای قدرتمند منطقه است و به نظر وقت آن رسیده است که ایران، از کنشگری تنها، به کنشگری جمعی در قالب یک ائتلاف امنیتی ارتقا یابد. ائتلافی نه با شعار، بلکه با داده، تحلیل و واکنش سریع. امروز زمان آن رسیده است که ایران یاد بگیرد به جای فقط مقاومت ابتکار طراحی امنیتی را نیز لازم دارد و منطقه نی بالاخره بیاموزد که به جای فقط ترس اعتماد هم میتواند سلاح بقا باشد.
اگرچه سابقه بیاعتمادی میان ایران و برخی همسایگان دارای ریشه هایی تاریحی و عمیق هست، اما تهدید مشترکی که امروز همه را نشانه گرفته (نفوذ امنیتی، جاسوسی سازمان یافته و خرابکاری های اطلاعاتی اسرائیل) تهدیدی است که مرز نمیشناسد تا جایی که می توان به وضوح نشان داد که از آنجایی که در خاورمیانه امنیت دیگر «کالایی انفرادی» نیست پس یا همه با هم امن خواهند بود، یا هیچکس در امان نخواهد ماند. در چنین شرایطی ایران میتواند پیشنهاد تشکیل یک «مرکز اطلاعاتی منطقهای» را مطرح کند. این مرکز جایی برای تبادل سریع دادههای امنیتی، آموزش مقابله با نفوذ اطلاعاتی، و طراحی پروتکلهای دفاع سایبری مشترک، همچنین همکاری برای رصد شبکههای نفوذ، تحلیل عملیات خرابکارانه و پاسخ هماهنگ.
بدون شک در آینده لازم است درباره ابعاد این پیشنهاد و تضمین کنندگی آن بیشتر گفتگو کرد چرا که موانع بسیاری بر سر راه این ایفای نقش جدید وجود خواهد داشت: از موقعیت «تنهایی استراتژیک ایران» گرفته تا بیاعتمادی تاریخی ساختاری به ایران در منطقه، برداشت های متضاد کشورهای منطقه از مفهوم و ابعاد پیچیده «تهدید»، وابستگی اغلب کشورهای منطقه به ساختارهای امنیتی غربی، فقدان نهاد میانجی منطقهای مستقل در خاورمیانه، رقابت های ژئوپلتیک جاری در منطقه و … اما سوالی که درباره این طراحی امنیتی جدید مطرح است و پاسخی همه جانبه از سوی همه صاحب نظران طلب می کند این است که با در نظر گرفتن همه موانع پیش گفته «ایرانی که نه عضو هیچ بلوک منطقهای فعال است (مانند شورای همکاری خلیج فارس) و نه از اتحادهای امنیتی بینالمللی بهره مند است (مانند ناتو یا معاهدات دفاعی عربی) و نه در ساختارهای رسمی امنیتی منطقهای نقش پذیرفتهشدهای داشته است چگونه می تواند پیشنهاد دهنده، اجرا کننده و تضمین کننده امنیت منطقه ای از طریق ایجاد، حفظ و راهبری این مرکز اطلاعاتی منطقه ای باشد؟» من به سهم خود به عنوان یک دانش آموخته سیاست، همه صاحب نظران را به پاسخ یه این پرسش کلیدی فرا می خوانم.